سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

الو 110، روبروی منزل ما دو نفر در حیاط منزلشان شخصی را به قصد کشت می زنند.... لطفا پلیس بفرستید. آدرس رو یاد داشت بفرمایید. تهران .........

نیم ساعت گذشت و خبری نشد.

الو 110

با صدای جیغ و فریاد و شکستن شیشه ها از جا پریدم. باز زنگ زدم.

الو، برادر پس این ماشین گشت چی شد. دستور ارسال ماشین داده شده است.... خوبه، ممنون، پس باز منتظر می مانم.

دو ساعتی گذشته بود و دیگر هیچ خبری از درگیری نبود و هنوز خبری از ماشین گشت نشده بود. و من فقط از روی ناراحتی دوباره زنگ زدم....

الو، ماشین گشتی که فرموده بودید آخر هم نیامدهااااااااااااااااا. چی، پیگیری می کنید... باشه ممنون.

بالاخره بعد از گذشت چهار ساعت صدای آژیر شنیدم و از خانه خارج شدم و رفتم جلوی ماشین پلیس و با ناراحتی گفتم..

سلام. بله من زنگ زدم. دیگر خبری نیست تقریبا همه شیشه های منزل شکسته و دو سه نفر به صورت بسیار وحشیانه ای یک نفر رو زدند و نهایتا هم از خانه بیرون کردند و او نیز از ترس جانش پا به فرار گذاشت...

یک سرباز از ماشین پیاده شد، درب خانه مذکور را کوبید.... جوابی نیامد. مجددا درب را کوبید .... باز هم جوابی نیامد. برگشت و سوار شد. در کمال ناباوری جمله ای گفت و رفت ... هنوز هم از شنیدن این جمله متعجب هستم..

جناب ما اجازه ورود نداریم اینها هم که باز نمی کنند. کاری از دست ما ساخته نیست....

 

امروز حدود هشت ماه از این داستان گذشته. هر روز در این خانه دعواست. حرف های نا مربوط. رد و بدل کردن بسته های مشکوک. تردد جوانان در ساعات پایانی شب.

از آخرین باری که با پلیس تماس گرفته ام سه ساعت گذشته است. چه کار کنم نه اینها از دعوا کردن خسته می شوند. نه من از زنگ زدن به پلیس و نه پلیس از نیامدن.

 


90/12/13::: 1:23 ص
نظر()