ای دل اگر زبان داشتی، می توانستم مستندی از غمنامه هایت ایجاد کنم
انگار خیال نداری با دنیا کنار بیایی.
انگار نمی دانی اینجا دار مکافاتست و تو بیهوده تلاش می کنی تا به آرامش برسی.
چرا نمی فهمی که مردم به دنبال زندگی خودشان هستند و برایشان مهم نیست که تو چطور فکر می کنی.
مگر یادت نیست با هر کسی که از مشکلاتت سخن می گفتی، آهی می کشید و میگفت خوب همه همین طورن، همه مشکل دارن، همه سختی می کشن. تا کی می خواهی با مردم مشاجره کنی.
تا کی می خواهی گله کنی که چرا مردم به جای بر طرف کردن مشکلات، تحمل خود را برای پذیرش سختی ها بالا می برند.
کافیست تو هم کمی مثل دیگران فکر کنی تا اینقدر غمگین نباشی.
به جای تلاش برای رفع مشکلات با آنها کنار بیا.
آیا نمی بینی کسانی که نه به اندازه تو تلاش می کنند، نه به اندازه تو دغدغه دارند، نه درد همنوع دارند و نه به آینده فکر می کنند از تو جلوتر هستند و زندگی بهتری از تو دارند.
بیا امشب به هم قول بدهیم ما هم مثل همه سرمان را در برف فرو ببریم و فقط به خودمان فکر کنیم. نه به مشکلات گذشته فکر کنیم نه نگران آینده باشیم.
ای کاش می توانستی درک کنی که ...... (چون میگذرد غمی نیست)
کاکتوس
با توام. چرا دور و برت را نگاه می کنی. با خود تو ام. من سالهاست که عاشق تو هستم. تقصیر من چیست که تو دلبری نمی دانی....
دلم خوش بود که اینجا بین دوستانی مطلب می نویسم که همه احساس غربت کرده اند و دنبال گمشده ای هستند.
فکر می کردم که درد دین دارند و نگران وضعیت فرهنگی مملکت هستند.
دشمن شناس هستند و در پی مبارزه با تهاجم فرهنگی هستند.
متاسفانه بعضی ها این جا را با محافل شخصی اشتباه گرفته اند و مطلبشان شده انتقال مشکلات شخصی که شاید فقط در میهمانی های خانوادگی مطرح می شوند. یا اینکه برای جمع و جور کردن بازدید کننده فقط آمده اند که نظری بدهند و بروند. آیا در گروه های مقابل ما و کسانی که به فکر تخریب اسلام هستند هم اوضاع این گونه است. یا همه مدام در حال نوشتن مطالب جدی و ترویج فساد به صورت علنی با پشت کار بسیار بالا هستند.
حال باز می خواهید در نوشته های مان قوطه ور باشیم.
خداوند انشاء الله چشم ما را باز کند.
آقا جان لبم خاموش و دلم روشن است.
چیزی برای گفتن ندارم و این روز ها کارم شده گوش دادن و انتظار.
وقتی علائم ظهور را یکی یکی مرور میکنم و کمی روی آن دقیق می شوم تمام بدنم سرد می شود.
اخبار را می شنوم ، علائم ظهور یادم می آید. بشارت آیه الله بهجت در ذهنم تداعی می شود.
کم کم باورم می شود که چشمانم روشن خواهد شد.
دلم قرص است و ایمانم استوار.
آقا جان عزم جزم کرده ام تا لیاقت دیدارت را داشته باشم.
انشاء الله.
یا رب الحسین بحق الحسین اشف صدر الحسین به ظهور الحجه