روزی مردی با مشاهده آگهی شرکتی بزرگ برای استخدام یک سرایدار به آنجا رفت.

در راه به امید یافتن یک شغل خوب کمی خرید کرد. 

در اتاق مدیر همه چیز داشت به خوبی پیش میرفت تا اینکه مدیر گفت:

اکنون ایمیلتان را بدهید تا ضوابط کاریتان را برایتان ارسال کنم.

مرد گفت: من ایمیل ندارم.

مدیر گفت: شما میخواهید در شرکت به این بزرگی کار کنید ولی ایمیل ندارید.

متاسفم من برای شما کاری ندارم.

مرد ناراحت از شرکت بیرون آمد و چیزهایی که خریده بود را

در همان حوالی به عابران فروخت و سودی هم عایدش شد.

از فردای آن روز مرد از حوالی خانه خود خرید میکرد و در بالای شهر میفروخت

و با سود حاصل خریدهای بعدی اش را بیشتر کرد.

تا جایی که کارش گرفت. مغازه زد و کم کم وارد تجارت های بزرگ و صادرات شد.

یک روز که با مدیر یک شرکت بزرگ در حال بستن قرداد به صورت تلفنی بود،

مدیر آن شرکت گفت: ایمیلتان را بدهید تا مدارک را برایتان ارسال کنم.

مرد گفت: ایمیل ندارم

مدیر آن شرکت گفت: شما با این همه توان تجاری اگر ایمیل داشتین دیگه چی میشدین؟؟!!!

مرد گفت: احتمالآ سرایدار شرکت بودم..

......گاهی نداشته های ما به نفع ماست.....


95/1/15::: 11:7 ع
نظر()
  
  

سید یاسر جبرائیلی  درواکنش به اظهارات اخیر ظریف نوشت:

جناب دکتر ظریف
سلام علیکم
فرموده اید کثیرالشک ها درباره بسته شدن PMD شک نکنند.
ظاهرا صورت مسئله وضوح کافی ندارد. موضوع، کثیرالشک بودن منتقدان نیست. مانگران باطل شدن وضوی جنابعالی هستیم.
و من الله توفیق


94/9/23::: 12:17 ع
نظر()
  

خودم کمتر از تو نفس میکشم

که سهم ِ هوامو ببخشم به تو

تو حرف زیادی داری با خدا

بگو تا خدامو ببخشم به تو

ببین هر دفعه توی آغوشمی

یه راز ِ مگو رو بگو میکنم

بمیرم دوباره به دنیا بیام

تو رو از خدا آرزو میکنم


94/1/20::: 7:23 ع
نظر()
  
  
چندیست قبل از دفن آرزوها در دلم، روی آنها اسید میریزم تا زود تر بپوسند.


این اواخر برای دفن آرزو در دلم جا کم آورده بودم.


کاکتوس


92/8/12::: 3:38 ع
نظر()
  
  
میدونید به نظر من مثل همیشه تو ایران کارها موازی انجام میشه. روحانی اونجا رابطه بر قرار میکنه و از آمریکا امتیاز و میراث فرهنگی میگیره... نماز جمعه این هفته مردم مرگ بر آمریکاشون رو میگن. بعدش دوباره وزیر خارجه ایران در ادامه رایزنی ها ارتباط ایران و آمریکا رو گرم تر میکنه. آخر ماه هم بسیجی ها پرچم آمریکا رو آتیش میزنند. می دونی خود امریکایی ها هم دیگه فهمیدن که اینجا هیچ چی به چیز دیگه ربطی نداره و هر کسی به وظیفه اش عمل می کنه.

92/7/7::: 11:11 ص
نظر()
  
  

دلم شکسته بود.... بدجوری. نافرم.
اشک هایم از لای ترک های دلم جاری بود.
یک روز واقعا نفسم گرفته بود.
خدارا به خودش قسم دادم. از لای همان ترک ها. از زیر شرشر همان اشک ها.
حالا چند روزیست خدا دلم رو بند زده.
آک نشده ولی دیگر اشکهایم از ترک هایش نمیچکد.


92/6/12::: 3:12 ع
نظر()
دل ، خدا ، رحمت ، اشک ،
  
  

ای دل بــــمـیـر و حـــاجـــت خود را به خاک کن

فکر و خـــیـال و خاطــرهـــا را تــــو پــــاک کــــن

مـــردم بـــرای درد تـــــو تـــدبــیـر مـــی کــنـنـد

دردیـــســت درد عـــشق کــه درمــان نمیشود


وقــتـی دلـــت بــــرای کــسی تــنــگ مــیشود

قــلـب زمــین و قــلـب زمــــان سـنـگ مـیشود

دلــتـنــگی تــو را هــمــه تــحـقـیـر مــی کــننـد

دردیـسـت درد عشـق کــه درمــان نـمیـشـود


زین پس سکوت کن که سکوتت شنیدنیست

ای دیـده خـون بـبار که اشـک تـو دیـدنیـست

عـــشــق تــــو را، نـیـاز تـــو تـعبیـر می کــنند

دردیست درد عـشق کــه درمـــان نمیشــود


مثــل هـمیشـــه درد تـــو انـــکـار مــی کـنند

حرف و حـدیث و مـوعـظه تــکـرار مــی کـنند

بـنـگــر چــگـونه حــرف تــو تـفسـیر می کنند

دردیـست درد عشق کـه درمـان نـمـیشـود

 

کاکتوس


92/5/13::: 12:37 ع
نظر()
شعر ، عشق ، چشم ، طعنه ، دل ، اشک ،
  
  

خدا را شکر

کم کم دارم با تنهایی کنار می آیم.

مسافرت های تک نفره کوتاه

بازی های فکری بی سر و ته

آهنگ های قدیمی و تکراری

خیلی هم بد نیست...

 

کاکتوس

 


  

آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت

در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت

خواست تنهایی مارا به رخ ما بکشد

تنه ای بر در این خانه تنها زد و رفت

دل تنگش سر گل چیدن از این باغ نداشت

قدمی چند به آهنگ تماشا زد و رفت


92/4/30::: 3:10 ع
نظر()
  
  

چه سخت است... 

دلت رفته باشد و خودت مانده باشی.

تو را نای رفتن نیست و دلت را توان باز گشتن.

حالا که برای دیدنت ثانیه شماری می کنم، انگار سرعت نور با سرعت فرسایش سنگ برابر شده است.


92/3/29::: 5:22 ع
نظر()
شعر ، عشق ، دل ،
  
  
<      1   2   3   4   5      >