چهره ام مندرس شده و قلبم پاره
کلاه گدایی من پر است از نگاه تحقیر آمیز تو
******
عشق ورزیدن به تو
خم کردن گردن است برای گدایی محبت
و گدایی محبت از تو
کوبیدن سر است بر دیوار
******
ناز تو و نیاز من
تناقض فاحش گرماست و سرما
دلم در خشکسالی عشقت کویر شده
و اشکهایم در سردی نگاهت قندیل بسته است
******
تصور محبت تو به من
تحقق قندیل است در کویر
کاکتوس
احساس میکنم که ماه روی دلم چکه می کند.
نمی دانم ماه در حال آب شدن است یا دل من در حال تبخیر.
ماه در دل من است یا من به ماه پیوسته ام.
چشم بسته تصویر ماه را به وضوح می بینم.
یا زمین جاذبه اش را از دست داده، یا خورشید جاذه به اش را به ماه هدیه کرده است.
در هر حال دلم دیگر تاب ماندن ندارد و اشک های ماه را می نوشد.
ای ماه.......
آغوش باز کن، سبک بال سوی تو پرواز خواهم کرد.
کاکتوس
مانند کاکتوسی که برای ادامه بقا از اندک باقی مانده های رطوبت خاک تمام بهره را می برد، برای ادامه بقا دست و پا می زنم.
در بن بست مشکلات و انتهای راه گوشه چشمی به عنایت تو دارم
اگر منتظر مناجات من هستی باید بگویم، چشمان کم سو و صدای لرزان من راه به جایی نمی برد
اگر من را لایق باران نمی دانی، اندک رطوبتی برای حیات من کافیست
صدای چک چک بـاران، صـدای پـاهـایـت
صــدای گــریـه ی مـــادر پــی قــدمهایت
صدای خس خس نایت شده مرا کابوس
دلـم شـکـستـه به یـاد، نفس نفسهایت
تــو عـازم سفــر عشـق بودی و آن شب
نشــد مـجــال بـخــوانـم، دوبـاره بـابـایــت
ببین پدر شده امشب دلم پر از احساس
بـه یــادم آمـده امشب دو چـشـم زیبـایت
هـــزار مــاه گـــذشت و نـشـد فراموشم
صــدای زمــزمــه هـــای دل شـکـیـبــایـت
عـجـیـب دل شــده تنـگ و عــجیب بابایی
عــجـیب عــاشـق اخـلاق و خـلق والایت
دوبـــاره ســال نــو از راه می رســـد بابا
دوبــاره عــکس تــو در قــاب بـرسر جایت
دگــــر تـــوان و تـــحــمل نـمــانده بـابا جان
مـــگــر زلـطـف کــنـد یـک نـظـاره ، آقــایت
شاعر : کاکتوس
آقا جان لبم خاموش و دلم روشن است.
چیزی برای گفتن ندارم و این روز ها کارم شده گوش دادن و انتظار.
وقتی علائم ظهور را یکی یکی مرور میکنم و کمی روی آن دقیق می شوم تمام بدنم سرد می شود.
اخبار را می شنوم ، علائم ظهور یادم می آید. بشارت آیه الله بهجت در ذهنم تداعی می شود.
کم کم باورم می شود که چشمانم روشن خواهد شد.
دلم قرص است و ایمانم استوار.
آقا جان عزم جزم کرده ام تا لیاقت دیدارت را داشته باشم.
انشاء الله.
یا رب الحسین بحق الحسین اشف صدر الحسین به ظهور الحجه
این مطلب فقط و فقط جهت هم دردی با دوست عزیزم تیکه سنگ نوشته شده است.
همه مطالبی که نوشته بودی زیبا بود. همه شان تصویری دقیق از ذهنت ترسیم کرده بود. ولی چند تایی از آنها مرا شیفته کرده است.
می دانم مطالبت کپی راست دارد. می دانم بعد از چند روز همه را به بایگانی می فرستی. بایگانی ای که هرگز دیده نمیشود. ولی به هر حال بخشی از مطالبت را در اینجا می نویسم.
---------------------------------------------------------
---------------------------------------------------------
خدایش بیامرزد تورا که بد تر از من در عشقت، وفات کرده ای. خدایش رحمت کند تو را که در زیر خروارها خاک عشق، آرمیده ای و نزدیکست سالگرد ارتحالت را به سوگ بنشینم. حاج حسین نگران نباش من خودم برای غرور خورد شده ات و برای دل عاشقت حجله خواهم گذاشت و مجلس ختم می گیرم.
خدا می داند که هم اکنون دکمه های صفحه کلید لبتابم خیس از اشک چشمانم است. قطره هایی که برای خاموش شدن آتش دلم میریزم..................
قایقی خواهم ساخت.
نه چو آنی که همه می دانیم.
نه مثال همه ی قایق ها.
نه ز چوب و کنف و میخ و طناب.
جنسش از عشق به زیبائی هاست. عشق دیدار رخ آن محبوب.
آن قدر خون دل از دیده برون می ریزم. تا زمین خیس شود. تا شود چون یک رود.
قایقم را روی این رود، روان خواهم کرد.
تا رسم بر کویش. تا ببینم رویش...... .
شاعر : کاکتوس