آدم ها، ناگهان شما را ترک نمی کنند
آنها مدت هاست در حال رفتن هستند.
این شما هستید که تمرکز کافی روی آنها نداشتید
ویران شده را حوصله ی، منت معمار نباشد
بیمار به تنگ آمده را، حسرت تیمار نباشد
من خیره به در مانده ام از کثرت اندوه دمادم
چشمی که به در خشک شده، در پی دیدار نباشد
از جان، تو اگر گوش سپاری نفسی را به حقیقت
یک آه کفایت کند و ، حاجت طومار نباشد
افتاده زمین تشت من و کر شده گوشم ز صدایش
رسوایی این کوس دگر قابل انکار نباشد
پر کردن گوش فلک از خط و خش من که هنر نیست
راه و روشش ، دایره یا تنبک و مزمار نباشد
کاکتوس
گــرمـعـتـقـدی اخـر رنـگ اســت، ســـــــیـاهی
یـعـنی کـــه شــتابان شــده ای رو بـه تـــباهی
آن کس که تو را گفت غمی نیست، چو بگذشت
او را تـــو بــــگو عــــاقبت انـــدر تــه چـاهی
پیش تــو کــند مــدح و پس از تو کند او قــدح
بــد گــویـی مـــکــتوب و ثـنـاگـوی شـــفـاهی
از ایــن هــمـه تـــزویر و ریــا زار و مــلـولم
ســنـگــیـنـی ایـن غـــم بــــه دلــــم لایتنــاهی
خـــواهــی نـشــوی پیر و زمین گیر و فسرده
یا مــــست شــو یا غـافـل و یا احمق و ساهی
گـــر عـاقـل و هــشیار بمانی تــو در این دیر
نــه دوست تـــو را مــاند و نــه پشت و پناهی
انــدوه جماعــت بــــکشــم یا غـــــم غربت
من مانــدم و عـقل و دل و تصمیم و دو راهی
*کاکتوس*