با این همه بی تابی سرمد، چه کنم
از فرط غم دختر احمد، چه کنم
با یاد غم مادرمان می سوزم
خون جگر از دیده درآمد، چه کنم
هیئت شده برپا همه جا، لیک بگو
با حسرت دیدار محمد، چه کنم
گیرم دلم آرام گرفت از یادش
با این همه تاثیر و پیامد، چه کنم
هر کار که کردم دلم آرام نشد
هر دم به مسیر تو خرامد، چه کنم
با عشق و صفا سوی پدر می رفتی
این بار پدر سوی تو آمد، چه کنم
کاکتوس
دلم شکسته بود.... بدجوری. نافرم.
اشک هایم از لای ترک های دلم جاری بود.
یک روز واقعا نفسم گرفته بود.
خدارا به خودش قسم دادم. از لای همان ترک ها. از زیر شرشر همان اشک ها.
حالا چند روزیست خدا دلم رو بند زده.
آک نشده ولی دیگر اشکهایم از ترک هایش نمیچکد.
ای دل بــــمـیـر و حـــاجـــت خود را به خاک کن
فکر و خـــیـال و خاطــرهـــا را تــــو پــــاک کــــن
مـــردم بـــرای درد تـــــو تـــدبــیـر مـــی کــنـنـد
دردیـــســت درد عـــشق کــه درمــان نمیشود
وقــتـی دلـــت بــــرای کــسی تــنــگ مــیشود
قــلـب زمــین و قــلـب زمــــان سـنـگ مـیشود
دلــتـنــگی تــو را هــمــه تــحـقـیـر مــی کــننـد
دردیـسـت درد عشـق کــه درمــان نـمیـشـود
زین پس سکوت کن که سکوتت شنیدنیست
ای دیـده خـون بـبار که اشـک تـو دیـدنیـست
عـــشــق تــــو را، نـیـاز تـــو تـعبیـر می کــنند
دردیست درد عـشق کــه درمـــان نمیشــود
مثــل هـمیشـــه درد تـــو انـــکـار مــی کـنند
حرف و حـدیث و مـوعـظه تــکـرار مــی کـنند
بـنـگــر چــگـونه حــرف تــو تـفسـیر می کنند
دردیـست درد عشق کـه درمـان نـمـیشـود
کاکتوس
کم کم غروب میرسد از راه و باز هم
آید صدای ناله و صد آه و باز هم
در پشت ابر های مصیبت نهان شدست
مثل همیشه چهره ی یک ماه و باز هم
امشب طبیب عزم مداوا نمی کند
فریاد الامان به سر چاه و باز هم
دردی دوا نمی شود و مثل پیشتر
غافل ز دردهای گدا، شاه و باز هم
فرصت تمام گشت و نشد شعر من تمام
خواهم نوشت از دل خون خواه و باز هم ....
کاکتوس