مانند کاکتوسی که برای ادامه بقا از اندک باقی مانده های رطوبت خاک تمام بهره را می برد، برای ادامه بقا دست و پا می زنم.
در بن بست مشکلات و انتهای راه گوشه چشمی به عنایت تو دارم
اگر منتظر مناجات من هستی باید بگویم، چشمان کم سو و صدای لرزان من راه به جایی نمی برد
اگر من را لایق باران نمی دانی، اندک رطوبتی برای حیات من کافیست
دوستی تعریف می کرد توی آفریقا از طرف سازمان های بشر دوستانه آمده بودن برای کمک به بچه هایی که سوء تغزیه داشتند. یک ماشین ایستاده بود و برای بچه های آش می کشید. هر کسی به میزان ظرفی که همراه داشت بدون کم و کاست غذا گیرش می آمد. در میان این جمع بچه ای نظر من را به خود جلب کرده بود. او هیچ ظرفی نداشت، و مدام در تلاش بود که به نحوی غذا دریافت کند. سر انجام دستانش را مشت کرد تا غذا را در دستانش بریزند. وقتی غذا را ریختند اینقدر داغ بود که نتوانست دستانش را به صورت مشت نگه دارد. دستانش را باز کرد و همه غذا ریخت رو زمین.
وقتی این خاطره را شنیدم، یاد این افتادم که رحمت خدا برای همه یکسان است ما باید ظرف برای دریافت رحمت خدا داشته باشیم. پس اگر مورد رحمت خدا نیستیم به جای شکوه و گلایه سعی کنیم خودمان را اصلاح کنیم.