کم کم غروب میرسد از راه و باز هم
آید صدای ناله و صد آه و باز هم
در پشت ابر های مصیبت نهان شدست
مثل همیشه چهره ی یک ماه و باز هم
امشب طبیب عزم مداوا نمی کند
فریاد الامان به سر چاه و باز هم
دردی دوا نمی شود و مثل پیشتر
غافل ز دردهای گدا، شاه و باز هم
فرصت تمام گشت و نشد شعر من تمام
خواهم نوشت از دل خون خواه و باز هم ....
کاکتوس