سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تمام تلاش من این است که از این زندان آزاد شوم.

دنبال یک زندان جدید می گردم،

زندانی که زندانبانش، مهربان باشد

کاکتوس


91/8/14::: 12:48 ع
نظر()
  

سنگسار دل

کارم در گدایی محبت به جایی رسیده است که .....

دلم هرزه شده

به کوچک ترین محبتی لبخند می زند.

دلم را سنگسار کنید.

چون دیگر اختیارش دست من نیست.

 

کاکتوس


91/8/11::: 5:34 ع
نظر()
  

به علت تغییر شغل دلم را حراج کرده ام!

دیگر از فروش محبت خسته شده ام.

 

کاکتوس

 


91/8/9::: 9:34 ع
نظر()
  

..... خلاصه اینکه

هر چه هست گیرایی چشم توست

وقتی مست چشمانت می شوم

شراب ناب هم بی تاثیر به نظر می رسد.

 

کاکتوس


91/6/11::: 1:21 ع
نظر()
  
  

شما آنجا پیام دوست داشتن را با دود به هم می رسانید.

تو آنجا جنگلی را به آتش کشیدی...

من اینجا خودم را به آتش کشیدم.

ولی چه کنم، جگر سوخته دود ندارد.

 

کاکتوس


91/6/2::: 12:25 ع
نظر()
شعر ، عشق ، دل ، محبت ،
  
  

نزدیک به یک ساعته دارم می نویسم و پاک میکنم.

نمیشه که نمیشه.

بی خیال. فقط می خواستم این تصویر رو اینجا بزارم.

تو شرایطی که هیچ کس تو رو یادش نیست... 

چه برسه بخواد بهت چیزی رو تبریک بگه!!!

یه دفه یکی از راه می رسه و میگه تولدت مبارک.

تولدت مبارک

می گفت : کادوی نصف شبی از این بهتر نمیشه. 

یه جعبه کاکائو، یک بسته سک سک، یک قسمت از سریال قهوه تلخ و ....

یک دسته گل زیبا

و نهایتا فالی که برای خودش گرفت ولی داد به من.

 

یادم نرفته بود که تولدت رسیده ولی تبریک نگفتم که تو هم نگی.

حالا که کار از کار گذشته

تولدت مبارک

 

 


91/4/22::: 12:34 ص
نظر()
  
  

 

گدای محبت

چهره ام مندرس شده و قلبم پاره

کلاه گدایی من پر است از نگاه تحقیر آمیز تو

******

عشق ورزیدن به تو

خم کردن گردن است برای گدایی محبت

و گدایی محبت از تو

کوبیدن سر است بر دیوار 

******

ناز تو و نیاز من 

تناقض فاحش گرماست و سرما

دلم در خشکسالی عشقت کویر شده

و اشکهایم در سردی نگاهت قندیل بسته است

******

تصور محبت تو به من

تحقق قندیل است در کویر

 

کاکتوس

 


91/2/13::: 3:52 ص
نظر()
شعر ، عشق ، چشم ، دل ، گدا ، محبت ، اشک ،
  
  

از تو تنها حلقه ای طلایی

از من

نانی که به خانه آورده ام ، پیداست

 

مه در اتاق مان بیشتر شده

باز هم به اشتباه

لب هایم را بر دیوار گذاشته ام

بوسه های هدر رفته

آواز آن قناری غمگین است

که در بزرگراه می خواند

یا عطر موهای توست

در شب های سرماخوردگی

 

مه در اتاق مان بیشتر شده

پرتقالی که پوست می کنی

انگشت های من است

و از آبی که می خورم

صدای گریه می آید

 

مه بیشتر شده

و روزهایمان قایم باشکی ست در تاریکی :

من در اتاق پنهان می شوم و

تو چشم می گذاری و

به خواب می روی.

 

گروس عبدالملکیان


91/1/16::: 4:2 ع
نظر()
  
  

می دانم ولی نمی توانم

هنوز هم دانسته هایم در قفسه های ذهنم خاک میخورند.

خسته ام از این همه ناتوانی...

کم آورده ام ...

در عشق، بندگی، زندگی، رفاقت

نه برای پدرم، فرزندی کرده ام و نه برای فرزندم پدری.

نه کسی را دوست بودم، نه دردی را مرحم.

من فقط هستم. همین

و این بزرگ ترین جرم من است.

 

کاکتوس

 


90/11/11::: 8:53 ص
نظر()
  

عشق تاریک

نزدیک غروب بود

عشق را روشن کردم، همه جا تاریک شد

دودش در چشم تو رفت

ولی من کور شدم

حالا چیز زیادی نمانده

آرزوهای تو و خاطرات من

 

کاکتوس


90/10/26::: 8:32 ع
نظر()
شعر ، عشق ، چشم ،
  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >