تو را که داند؟ که : تو را ( تو ) دانی!
تو را نداند کس.
تو را، تو دانی بس! ای سزاوار ثنای خویش!
و ای شکر کننده عطای خویش!
رهی، به ذات خود، از خدمت تو عاجز، و به عقل خود از شناخت منّت تو عاجز،
و به کل خود، از شادی تو عاجز،
و به توان خود از سزاری عقل تو عاجز.
این مطلب فقط و فقط جهت هم دردی با دوست عزیزم تیکه سنگ نوشته شده است.
همه مطالبی که نوشته بودی زیبا بود. همه شان تصویری دقیق از ذهنت ترسیم کرده بود. ولی چند تایی از آنها مرا شیفته کرده است.
می دانم مطالبت کپی راست دارد. می دانم بعد از چند روز همه را به بایگانی می فرستی. بایگانی ای که هرگز دیده نمیشود. ولی به هر حال بخشی از مطالبت را در اینجا می نویسم.
---------------------------------------------------------
---------------------------------------------------------
خدایش بیامرزد تورا که بد تر از من در عشقت، وفات کرده ای. خدایش رحمت کند تو را که در زیر خروارها خاک عشق، آرمیده ای و نزدیکست سالگرد ارتحالت را به سوگ بنشینم. حاج حسین نگران نباش من خودم برای غرور خورد شده ات و برای دل عاشقت حجله خواهم گذاشت و مجلس ختم می گیرم.
خدا می داند که هم اکنون دکمه های صفحه کلید لبتابم خیس از اشک چشمانم است. قطره هایی که برای خاموش شدن آتش دلم میریزم..................
قایقی خواهم ساخت.
نه چو آنی که همه می دانیم.
نه مثال همه ی قایق ها.
نه ز چوب و کنف و میخ و طناب.
جنسش از عشق به زیبائی هاست. عشق دیدار رخ آن محبوب.
آن قدر خون دل از دیده برون می ریزم. تا زمین خیس شود. تا شود چون یک رود.
قایقم را روی این رود، روان خواهم کرد.
تا رسم بر کویش. تا ببینم رویش...... .
شاعر : کاکتوس
چند سال پیش در جریان بازی های پارالمپیک (المپیک معلولین) در شهر سیاتل آمریکا 9 نفر از شرکت کنندگان دو100متر پشت خط آغاز مسابقه قرار گرفتند.
همه این 9 نفر افرادی بودند که ما آنها را عقب مانده ذهنی و جسمی می خوانیم.
آنها با شنیدن صدای تپانچه حرکت کردند. بدیهی است که آنها هرگز قادر به دویدن با سرعت نبودند و حتی نمی توانستند به سرعت قدم بردارند بلکه هر یک به نوبه خود با تلاش فراوان می کوشید تا مسیر مسابقه را طی کرده و برنده مدال پارالمپیک شود
ناگهان در بین راه مچ پای یکی از شرکت کنندگان پیچ خورد ....
جایی است که اول ازدواج می کنند بعد همدیگر رو می شناسن.
جایی است که درختها علل اصلی ترافیک اند و بریده می شوند تا ماشینها راحت تر برانند.
جایی است که کودکان زاده می شوند تا عقده های پدرها و مادرهاشان را درمان کنند.
جایی است که شوهر ها انگشتر الماس برای زنانشان می خرند اما حوصله 5 دقیقه قدم زدن را با همسران ندارند.
ادامه مطلب