گر به هر جا می روم، از تو روایت میکنم!
گر، عزیز بهتر از جانم، صدایت، میکنم!
جامه را از دوش برمی گیرمُ روی زمین
من تبرک از غبارِ خاکِ پایت میکنم!
یک دمی را گر برای من، زعمرت بگذری
من همه دار و ندارم را فدایت میکنم!
علت آن عشقیست جانا، که به من آموختی
دل فدای آن دل چون کهربایت میکنم
درد و درمانم تو باشی، مرهم زخم دلم
چاره دردم را به دستِ دلگشایت می کنم
هم طبیبی، هم حکیمی، هم بلا گردان ولی
من به دردِ عشقِ بی حد، مبتلایت میکنم
عشق اگر درمان شود دیگر بسان عشق نیست
من ز درد عشقِ بی درمان حکایت میکنم
گر بخواهم پرکنم گوش فلک را از غزل
استعانت از صدای جانفزایت میکنم
نه رباعی، نه قصیده، نه غزل، نه شعر نو
مثنوی باید نویسم، گر ثنایت میکنم
کاکتوس
چند سال بعد از اینکه از دنیا میروید،
هیچکس بخاطر نخواهد آورد که چقدر ثروتمند و زیبا بودید!
اما همه یادشان خواهد ماند،
که چه تاثیری روی دلها و ذهنها داشتید...
با این همه بی تابی سرمد، چه کنم
از فرط غم دختر احمد، چه کنم
با یاد غم مادرمان می سوزم
خون جگر از دیده درآمد، چه کنم
هیئت شده برپا همه جا، لیک بگو
با حسرت دیدار محمد، چه کنم
گیرم دلم آرام گرفت از یادش
با این همه تاثیر و پیامد، چه کنم
هر کار که کردم دلم آرام نشد
هر دم به مسیر تو خرامد، چه کنم
با عشق و صفا سوی پدر می رفتی
این بار پدر سوی تو آمد، چه کنم
کاکتوس
دلم شکسته بود.... بدجوری. نافرم.
اشک هایم از لای ترک های دلم جاری بود.
یک روز واقعا نفسم گرفته بود.
خدارا به خودش قسم دادم. از لای همان ترک ها. از زیر شرشر همان اشک ها.
حالا چند روزیست خدا دلم رو بند زده.
آک نشده ولی دیگر اشکهایم از ترک هایش نمیچکد.
ای دل بــــمـیـر و حـــاجـــت خود را به خاک کن
فکر و خـــیـال و خاطــرهـــا را تــــو پــــاک کــــن
مـــردم بـــرای درد تـــــو تـــدبــیـر مـــی کــنـنـد
دردیـــســت درد عـــشق کــه درمــان نمیشود
وقــتـی دلـــت بــــرای کــسی تــنــگ مــیشود
قــلـب زمــین و قــلـب زمــــان سـنـگ مـیشود
دلــتـنــگی تــو را هــمــه تــحـقـیـر مــی کــننـد
دردیـسـت درد عشـق کــه درمــان نـمیـشـود
زین پس سکوت کن که سکوتت شنیدنیست
ای دیـده خـون بـبار که اشـک تـو دیـدنیـست
عـــشــق تــــو را، نـیـاز تـــو تـعبیـر می کــنند
دردیست درد عـشق کــه درمـــان نمیشــود
مثــل هـمیشـــه درد تـــو انـــکـار مــی کـنند
حرف و حـدیث و مـوعـظه تــکـرار مــی کـنند
بـنـگــر چــگـونه حــرف تــو تـفسـیر می کنند
دردیـست درد عشق کـه درمـان نـمـیشـود
کاکتوس