با توام. چرا دور و برت را نگاه می کنی. با خود تو ام. من سالهاست که عاشق تو هستم. تقصیر من چیست که تو دلبری نمی دانی....
من به خاطر تو سکوت می کنم، تو به خاطر من.
من به عشق تو سختی ها رو تحمل می کنم، تو به عشق من.
من به خاطر تو از همه آرزوهام می گذرم، تو به خاطر من.
معنی واقعی عشق همین است. من به خاطر تو افسرده شدم. تو به خاطر من.
جــای دسـتت بــر دل مـا، مانده است
بی وفا چشمم به در، وا مانده است
باورش سخت است، گـر رویاست این
قلب من در خـواب تــو جا مانده است
کاکتوس
الهی
کار آن دارد، که با تو کار دارد.
یار آن دارد، که چون تو یاری دارد.
او که در دو جهان تو را دارد، هرگز از تو نگذرد.
عجب آن است که ، او که تو را دارد، از همه زار تر می گدازد.
او که نیافت ، به سبب نایافت زاری میکند.
او که یافت ، باری چرا می گدازد.
این مطلب فقط و فقط جهت هم دردی با دوست عزیزم تیکه سنگ نوشته شده است.
همه مطالبی که نوشته بودی زیبا بود. همه شان تصویری دقیق از ذهنت ترسیم کرده بود. ولی چند تایی از آنها مرا شیفته کرده است.
می دانم مطالبت کپی راست دارد. می دانم بعد از چند روز همه را به بایگانی می فرستی. بایگانی ای که هرگز دیده نمیشود. ولی به هر حال بخشی از مطالبت را در اینجا می نویسم.
---------------------------------------------------------
---------------------------------------------------------
خدایش بیامرزد تورا که بد تر از من در عشقت، وفات کرده ای. خدایش رحمت کند تو را که در زیر خروارها خاک عشق، آرمیده ای و نزدیکست سالگرد ارتحالت را به سوگ بنشینم. حاج حسین نگران نباش من خودم برای غرور خورد شده ات و برای دل عاشقت حجله خواهم گذاشت و مجلس ختم می گیرم.
خدا می داند که هم اکنون دکمه های صفحه کلید لبتابم خیس از اشک چشمانم است. قطره هایی که برای خاموش شدن آتش دلم میریزم..................
همیشه همه چیز برعکسه
کلی وقت روی یک پروژه کار میکنی و به این نتیجه میرسی که ولش کنی و بری دنبال یک کار دیگه.
درست موقعی که یک کار خوب بهت پیشنهاد میشه و تصمیم میگیری بری دنبال اون کار ، پروژه قبلی هم از حالت سکون خارج میشه و یک تکونی می خوره. چشمام باز میشه، براش مشتری میاد، مشکلاتش حل میشه و ..... .
حالا تو می مونی و یه چند راهی گنگ.
چند سال پیش در جریان بازی های پارالمپیک (المپیک معلولین) در شهر سیاتل آمریکا 9 نفر از شرکت کنندگان دو100متر پشت خط آغاز مسابقه قرار گرفتند.
همه این 9 نفر افرادی بودند که ما آنها را عقب مانده ذهنی و جسمی می خوانیم.
آنها با شنیدن صدای تپانچه حرکت کردند. بدیهی است که آنها هرگز قادر به دویدن با سرعت نبودند و حتی نمی توانستند به سرعت قدم بردارند بلکه هر یک به نوبه خود با تلاش فراوان می کوشید تا مسیر مسابقه را طی کرده و برنده مدال پارالمپیک شود
ناگهان در بین راه مچ پای یکی از شرکت کنندگان پیچ خورد ....
جایی است که اول ازدواج می کنند بعد همدیگر رو می شناسن.
جایی است که درختها علل اصلی ترافیک اند و بریده می شوند تا ماشینها راحت تر برانند.
جایی است که کودکان زاده می شوند تا عقده های پدرها و مادرهاشان را درمان کنند.
جایی است که شوهر ها انگشتر الماس برای زنانشان می خرند اما حوصله 5 دقیقه قدم زدن را با همسران ندارند.
ادامه مطلب